1.مکتب عشق بماناد و سیه حجرۀ غم/ که در او بود اگر کسب کمالی کردیم
-شهریار
نمیشود با حال بد چیزی آموخت، چیزی آموزاند، تاثیر مثبتی گذاشت و تاثیر مثبتی گرفت. برای خوب زندگیکردن راهی جز محافظت از حس و حال خوب نیست و البته یادگرفتن اینکه چطور با احساسات ناخوشایند کنار بیاییم.
2. زندگی پوچ نیست، مشکل است؛ خیلی مشکل.
– آدامف
روزهایی که آمادگی جسمی و روانی بالایی دارم، زندگی برایم شبیه یک بازی هیجانانگیز است و من سرشار از تمایل به پیروزی در آن. اما روزهایی که پایینام، نه تنها برد و باخت بیاهمیت است بلکه نای بازیکردن هم ندارم و دوست دارم واقعاً بهم استراحت بدهد؛ ولی خب از این خبرها نیست.
3. دوست دارم دست به کاری بزرگ بزنم. در میان برونریزی دیروزم بود که فهمیدم وقت آن شده است تا تجربیاتم را در نوشتاردرمانی در قالب کارگاهی یک ساعته به نام جادوی نوشتن ارائه کنم. آن کار بزرگی که در این روزها نیاز دارم این است که ثمرۀ تلاشهایم در چند سال اخیر را عرضه کنم. میخواهم از چیزهایی بگویم که کلیدیاند و خیلیها دربارۀ آن حرفی نمیزنند. نکته این است که نوشتن به تنهایی هیچ اثر شگرفی نمیگذارد. نوشتن اما وقتی با زیستن و مشتقات آن ترکیب میشود، تازه شروع میکند به کار افتادن و تکاندادن آدمی و شرایطش. کار بزرگ برای من، کاری است کوچک برای دیگری و برعکس. میلیونها تومان هزینه کردهام تا برای نظر خودم ارزش قائل شوم و این هزینه چیزی نیست که از بابت آن پشیمان باشم.
4. دوست دارم شعری عاشقانه برای خودم بسرایم. شعری که در آن خودم را ببینم، بشنوم، احساس کنم و دوست بدارم. به زودی 27 ساله میشوم و چشم به هم بزنم 30 ساله. دوست دارم هرسال سالی متفاوت باشد و پر از تجربۀ زندگی. 26 سالگیام وصال بود و رشد. 27 سالگی چه برایم کنار گذاشته است؟
5. کلمۀ امسالم را هم انتخاب کردم؛ بهرهوری. پارسال هم همین را انتخاب کرده بودم ولی اصلا حواسم به آن نبود. اما امسال فرق میکند. فهمیدهام که بهرهوری به معنای انجام مهمترین کار است. به نظرم ملاک قراردادن آینده در اقدامات امروزم مهمترین کارهایی است که باید انجام بدهم.