فاطمه ابراهیمی

به پیش

instagram [#222]Created with Sketch.

پندنامه‌ای برای خودم (به تقلید از جکسون براون)

شادمانی را به تأخیر ننداز. روی طرزفکرت همیشه کار کن. موقعی که حس می‌کنی به آخر خط رسیده‌ای، به خودت یک مهلت دیگر بده. با رفیق صمیمی‌ا‌ت ازدواج کن. روز بدون آب و میوه نداشته باش. دنیای پدر و مادرت را کشف کن. وقت‌هایی که بی‌حوصله‌ای بیش‌تر از حد معمول به ظاهرت برس. از رنگ […]

من نوشتن را به حرف‌زدن ترجیح می‌دهم

پیرزنی در من زندگی می‌کند که چند روزی است از تهران بیرون زده و رفته توی یک شهر کوچکِ بیابانی، به دور از شلوغی‌ها دارد وقت زیادی را در اتاقی کوچک سپری می‌کند. او اساساً آدم گذشته‌نگری است و حسرت هر کارِ کوچک و بزرگی را که باید می‌کرده و نکرده، می‌خورَد. خیلی‌وقت‌ها هم از […]

چرا باید به نوشتن امیدوار بود؟

من زیاد کاغذ سیاه می‌کنم. شاید مشکل کم‌عمقی‌ام هم، همین زیاد نوشتن باشد چون حتی فرصت نمی‌کنم نوشته‌هایم را دوباره بخوانم. به همین خاطر، من هم کم‌حافظه‌ام. آنقدر هم شلخته‌نویس هستم که نمی‌توانم آنچه نوشته‌ام را پیدا کنم. خلاصه که انگار بله. من هم چندان فرقی با شما که نمی‌نویسید ندارم؛ دستِ کم حالا حالاها بین […]

هنر در خدمت زندگی

من دوست ندارم از آن آدم‌هایی باشم که عاقبت خودکشی می‌کنند. چون من سراغ نوشتن رفتم تا از زندگی‌ام لذت ببرم و رضایت خاطر را تجربه کنم. سراغ نوشتن رفتم چون می‌خواستم ذهنم را از سوالاتی که هرگز جوابی برایشان نیست برهانم. چون می‌خواستم از شر آن فیلسوف‌بازی‌های افراط‌گونه‌ام که مرا روی مبل و تخت […]

معنای زندگی| یا چطور معنای خود را از دست ندهیم؟

تصمیم دارم دربارۀ ایده‌ای مهم با شما حرف بزنم. همۀ ما آرزو و هدف‌هایی داریم، که گاهی محکم به اجرایی کردن‌شان می‌چسبیم و گاهی هم شُل‌کُن سِفت‌کُن در می‌آوریم. مثلاً خود من، علی رغم تمام علاقه‌ام به نوشتن، خواندن، زبان انگلیسی، روان‌شناسی، سرمایه‌گذاری و موسیقی، الآن در هیچ‌کدام از آن‌ها آن‌قدرها که باید قَدَر و […]

چرا بنویسم؟ من که نویسنده نیستم!

وقتی نوشتن را شروع کردم، سراغش نمی‌رفتم مگر در شرایط خاص. مثلاً خشمی، غصه‌ای. مدتی گذشت و با ورق زدن نوشته‌هایم احساس کردم که افسرده به نظر می‌رسم. هرچه نوشته بودم بوی غم می‌داد و فغان از زندگی. من اما فوری به خودم برچسب افسرده بودن را نزدم. در عوض برنامۀ نوشتاری‌ام را تغییر دادم […]

نوشتاردرمانی چیست؟

من وقتی نوشتن را شروع کردم، داشتم نوشتاردرمانی می‌کردم. اگرچه نمی‌دانستم همچین موضوعی وجود دارد. و این‌قدر تخصصی است که حتی برایش اصطلاح هم انتخاب کرده‌اند. من می‌نوشتم. مدت زیادی بود که تمام واگویه‌های ذهنی‌ام را روی کاغذ می‌آوردم. بارها بود که در دفترم از وضعیتی نوشته بودم که شادی مرا دزدیده بود و گفته […]

این نیز بگذرد

هرگز در مواقع حساس و مبرم زندگی، جملهٔ معروف “این نیز بگذرد” به خاطرم خطور نکرده است. و با غصه‌های پیش آمده در زندگی، طوری برخورد کرد‌ه‌ام که انگار آمده‌اند و قرار هم نیست بروند. به جای این‌که نگاه کنم از کجا آمده‌اند، به کجا می‌روند و چطور عبور می‌کنند، زار زار می‌گریستم. شیون می‌کردم […]