نوشتن

پندنامهای برای خودم (به تقلید از جکسون براون)
شادمانی را به تأخیر ننداز. روی طرزفکرت همیشه کار کن. موقعی که حس میکنی به آخر خط رسیدهای، به خودت یک مهلت دیگر بده. با رفیق صمیمیات ازدواج کن. روز بدون آب […]

من نوشتن را به حرفزدن ترجیح میدهم
پیرزنی در من زندگی میکند که چند روزی است از تهران بیرون زده و رفته توی یک شهر کوچکِ بیابانی، به دور از شلوغیها دارد وقت زیادی را در اتاقی کوچک سپری […]

چرا باید به نوشتن امیدوار بود؟
من زیاد کاغذ سیاه میکنم. شاید مشکل کمعمقیام هم، همین زیاد نوشتن باشد چون حتی فرصت نمیکنم نوشتههایم را دوباره بخوانم. به همین خاطر، من هم کمحافظهام. آنقدر هم شلختهنویس هستم که […]

هنر در خدمت زندگی
من دوست ندارم از آن آدمهایی باشم که عاقبت خودکشی میکنند. چون من سراغ نوشتن رفتم تا از زندگیام لذت ببرم و رضایت خاطر را تجربه کنم. سراغ نوشتن رفتم چون میخواستم […]
بدون تصویر شاخص
معنای زندگی| یا چطور معنای خود را از دست ندهیم؟
تصمیم دارم دربارۀ ایدهای مهم با شما حرف بزنم. همۀ ما آرزو و هدفهایی داریم، که گاهی محکم به اجرایی کردنشان میچسبیم و گاهی هم شُلکُن سِفتکُن در میآوریم. مثلاً خود من، […]