من نوشتن را به حرفزدن ترجیح میدهم
پیرزنی در من زندگی میکند که چند روزی است از تهران بیرون زده و رفته توی یک شهر کوچکِ بیابانی، به دور از شلوغیها دارد وقت زیادی را در اتاقی کوچک سپری میکند. او اساساً آدم گذشتهنگری است و حسرت هر کارِ کوچک و بزرگی را که باید میکرده و نکرده، میخورَد. خیلیوقتها هم از […]
چرا باید به نوشتن امیدوار بود؟
من زیاد کاغذ سیاه میکنم. شاید مشکل کمعمقیام هم، همین زیاد نوشتن باشد چون حتی فرصت نمیکنم نوشتههایم را دوباره بخوانم. به همین خاطر، من هم کمحافظهام. آنقدر هم شلختهنویس هستم که نمیتوانم آنچه نوشتهام را پیدا کنم. خلاصه که انگار بله. من هم چندان فرقی با شما که نمینویسید ندارم؛ دستِ کم حالا حالاها بین […]
نوشتاردرمانی چیست؟
من وقتی نوشتن را شروع کردم، داشتم نوشتاردرمانی میکردم. اگرچه نمیدانستم همچین موضوعی وجود دارد. و اینقدر تخصصی است که حتی برایش اصطلاح هم انتخاب کردهاند. من مینوشتم. مدت زیادی بود که تمام واگویههای ذهنیام را روی کاغذ میآوردم. بارها بود که در دفترم از وضعیتی نوشته بودم که شادی مرا دزدیده بود و گفته […]