فاطمه ابراهیمی

به پیش

instagram [#222]Created with Sketch.

یادداشت روزانه|بازگشت قطار به مسیر

کتاب‌های نیمه‌تمام‌ام روزبه‌روز بیش‌تر می‌شوند نه چون جذابیت کمی دارند و نصفه می‌مانند بلکه چون کتاب‌هایی که کنجکاوی‌ام را برمی‌انگیزند زیادند. آخرین کتابی که این اواخر به اتمام رساندم فرهنگ گفته‌های طنزآمیز بود و داستان کودکانه‌ای به نام خشم قلمبه و قطعات تفکر از امیل سیوران.

هم کم نوشته‌ام این مدت و هم کم منتشر کرده‌ام. اینکه چه چیزهایی مرا از مسیر خارج کرد سوالی است که دوست دارم در خلوتم به آن پاسخ بدهم. اما اکنون می‌خواهم بازگشتم به مسیر را این‌جا اعلام کنم و با خویشتن کوشایم جشن بگیرم.

کتاب‌های نیمه‌تمام‌ام روزبه‌روز بیش‌تر می‌شوند نه چون جذابیت کمی دارند و نصفه می‌مانند بلکه چون کتاب‌هایی که کنجکاوی‌ام را برمی‌انگیزند زیادند. آخرین کتابی که این اواخر به اتمام رساندم فرهنگ گفته‌های طنزآمیز بود و داستان کودکانه‌ای به نام خشم قلمبه و قطعات تفکر از امیل سیوران.

کمی از دیوان پروین خواندم:

«یکی زین سفره نان خشک برد آن دیگری حلوا

قضا گویی نمی‌دانست رسم میزبانی را

معایب را نمی‌شویی، مکارم را نمی‌جویی

فضیلت می‌شماری سرخوشی و کامرانی را»

این‌جا قرار بوده برای من الهام‌بخش و انگیزشی باشد، در این مدت که بی‌انگیزه و بی‌حوصله بودم به کل فراموش کردم سری به نوشته‌هایم بزنم و موتور خودم را روشن کنم. هرکار می‌کنم بدون توجه به ذوق و انگیزه زندگی را پیش ببرم نمی‌شود. یعنی جلو می‌رود ولی لذت‌بخش نیست و بهم احساس زندگی‌کردن نمی‌دهد.

چندماه پیش باشگاه بدن‌سازی ثبت‌نام کردم و از 12 جلسه فقط 5 جلسه حضور پیدا کردم. هفتۀ پیش 8 جلسه TRX ثبت‌نام کردم و تا الان فقط 2 جلسه حضور داشتم. تمرینات برایم خیلی سخت است؛ بدنم ظرفیت کمی دارد و دلیلش اضافه‌وزن و فقدان تحرک کافی در چندماه و شاید یکی دوسال اخیر است. بسیار احساس خجالت می‌کنم سر جلسات تمرین ولی می‌کوشم بدنم و گذشته‌ام را درک کنم.

مطلب کوتاهی خواندم دربارۀ اینکه چگونه می‌توان از 90 درصد آدم‌ها جلوتر بود؟

1- به‌موقع حضور پیداکردن

2- انجام‌دادن کاری که گفته‌ای انجام می‌دهی

3- دغدغه‌داشتن

مطلب دیگری هم دربارۀ اولین روز کاری بعد از تعطیلات خواندم که فقط به آن مواردی اشاره می‌کنم که برای خودم جذاب بودند:

1- خوردن خوراکی‌های خوشمزه

2- نوشتن صبح‌هنگام لیست کارهایی که باید انجام بدهی

3- گپ‌وگفت کوتاه با همکاران دربارۀ تعطیلاتی که گذشت

موضوعاتی در کارم هستند که خیلی اذیتم می‌کند. مثلاً این‌که از مهارت زبان انگلیسی‌ام به قدر کافی استفاده نمی‌شود. وقتی اولین بار وارد این سازمان شدم و نظرم را دربارۀ میزان تسلطم به انگلیسی پرسیدند گفتم عالی ولی چند ماه پیش که دوباره پرسیدند گفتم متوسط. تقریبا پنج هفتۀ پیش در یک آزمون شرکت کردم که دروس عمومی آن شامل زبان انگلیسی هم می‌شد. با اطمینان به چهارده سوال از پانزده‌تا پاسخ دادم ولی وقتی چند روز پیش نتیجه‌اش را دیدم متوجه شدم که فقط به 8 تای سوالات پاسخ درست داده بودم. دوباره همان احساسی بهم دست داد که چندماه پیش موقع ارزیابی دوبارۀ سازمان به سراغم آمد. به فکر بهترکردن شغلم هستم ولی فعلاً نتوانسته‌ام برایش جایگزینی پیدا کنم. این ترس را دارم که مبادا با این شغلم ازدواج کنم و تا اخر عمر همین‌جا باشم. درحال حاضر برایش هیچ راه حلی ندارم جز اینکه بکوشم نهایت استفاده را از این موقعیت ببرم. مثل همان اوایل که در مسیر رفت‌وآمد مطالعه می‌کردم یا در زمان‌های خالی روزهای کاری، مهارتم را در مکاتبات تجاری به زبان انگلیسی ارتقا می‌دادم. واقعاً نمی‌دانم چه می‌شود که قطارم از مسیر خارج می‌شود. فکر کنم مسیر بی‌آب و علف و دلسردی رانندۀ قطار خیلی اثر دارد.

به آخرین کارهای خلاقانه‌ای که کرده‌ام فکر می‌کنم؛ و دوره‌هایی را که ثبت‌نام کردم ولی شرکت نکردم به یاد می‌آورم. البته در رابطۀ عاطفی‌ام به قدر کافی خلاق بوده‌ام.

فکر می‌کنم یا باید مدام در حال ساختن مسیری باشم که می‌خواهم، یا بگذارم قطارم به هر طرف که می‌رود برود.

زندگی و پویایی به هم معنا می‌دهند؛ نمی‌شود برای چیزی وقت نگذاشت و از مواهب آن بهره‌مند شد.

تقریباً پنج ماه از سال جدید می‌گذرد و من برای هیچکدام از این خواسته‌ها قدمی برنداشته‌ام:

کارهایی که دوست دارم سال آینده انجام بدهم

چند دلیل می‌تواند داشته باشد:

1- مرور نکردن اهداف، سبب فراموشی آن‌ها می‌شود.

2- این اهداف خواسته‌های واقعی من نیستند و چندان هم مهم نیستند برایم.

3- چرایی کافی برای این اهداف ندارم.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *