زمانی بود که خودم را نویسنده معرفی نمیکردم چون من هم مثل دیگران چنین باوری داشتم که نویسنده باید حداقل یک کتاب چاپی داشته باشد.
حالا اما خودم را نویسنده میدانم. البته همواره ترجیح میدهم یک مشتاق به نویسندگی باشم و نویسندگی را نه یک نقطه، که یک مسیر بدانم و آن را در همه حال طی کنم- چه با تن زرد و خزاندیده، چه با تن سبز و بهاری.
نویسندگی قدرت تحملم را بالا میبرد چون وقتی با چشم نویسندگی به زندگیام و ماجراهای آن نگاه میکنم، چیزی جز مواد خام برای نوشتن نمیبینم. نویسندگی همه چیز را برایم قابل هضمتر میکند.
اگر بخواهم یک چیز را همیشه همراه خودم داشته باشم نوشتن است.
چه در سفر، چه در زندگی متاهلی، چه در خلوت و تنهایی…
هر تغییری را که انتخاب کنم، نوشتن همراه پایه ثابت آن است.
من نوشتن را با خودم به دانشگاه بردم و بعد به دوران بیکاری و حالا هم به دوران کارمندی.
اگرچه این همه دوستش دارم، ولی دلیل نمیشود که قید نیازم را به فاصلههای کوتاه و موقت از او بزنم.
3 پاسخ
چه عکس قشنگی.
امروز نوشته های قبلی وبلاگ خودم رو میخوندم. حس ها مختلف و عجیبی داشتم.
ایشالا کتابت.
خودت قشنگی جانا
تو نگاه جذاب و عمیقی داری به چیزها
دوباره بنویس تو وبلاگت❤️
❤️❤️
نظر لطف توئه عشق جان