بخشی از کتاب کوچک کارمندی که نوشتنش را حدودا ۶ ماه پیش شروع کردم اینجا منتشر میکنم. امیدوارم نکات کوتاهِ مفیدی باشند و شما هم با نوشتن نظراتتان آنها را مفیدتر کنید.
«نمیدانم چرا ولی انگار کارهایی که هروز در وقت اضافه انجام میدهم تاثیرات مثبت بیشتری دارند. مثلاً آن زمان که در کنار دانشگاه سعی میکردم کتابهای غیرتخصصی هم بخوانم و نویسندگی را یاد بگیرم نویسنده تر بودم تا بعدش که کاملاً وقتم را برای نویسندگی گذاشتم.»
«از کتابخواندن مهمتر میدانی چیست؟ اینکه برای تحلیل آن چیزهایی که خواندهام وقت صرف کنم. همینطوری که توی اتوبوس نشستهام و خسته ام و کاری ندارم بکنم یا رمقش نیست، سعی کنم به شکلی هدفمند فکرم را روی یک موضوع خاص متمرکز کنم و عمق بیشتری بیدا کنم»
«باید آن چیزهایی که یاد میگیرم را انجام بدهم و ازشان استفاده کنم و نگذارم برایم دردسر انباشت اطلاعاتی به وجود بیاورد.»
«داشتن دید ایدهآلگرایانه بد نیست به خصوص وقتی که با خودت تصمیم میگیری زاویهی واقعگرایانهی موضوع موردنظرت را هم ثبت کنی و از اختلاف بین این دو آگاهی پیدا کنی.»
«دوست دارم کمی از نگاه ایدهآلگرایانه فاصله بگیرم؛ یعنی داشته باشمش ولی مانعی نباشد که از نگاه واقعبینانه دورم کند. بلکه مثل اهرم عمل کند و واقعیتها را به ظرفیت بهتر و بیشترشان نزدیکتر کند.»
«بعضی روزها من و همکارانم بامزه، مهربان و کمک کننده هستیم و این وضعیت خوشحالکننده است. گاهی هم آنقدر سرمان شلوغ است یا بیحوصلهایم و… که باعث میشود حس کنیم چهقدر امروز روز سختی است کنار هم بودن و کارکردن.»
«برایم خیلی مهم است که هرروز تعادل بین کار و زندگی را حفظ کنم. اما خب گاهی در برخی مقاطع زندگی آدم مجبور میشود که این تعادل را به هم بزند. بیشتر کار کند، یا شاید بیشتر استراحت کند و… این چیزها طبیعی است. ولی اینکه آدم خودش عمداً این تعادل را بههم بزند به نظرم موضوع دیگریست و میتواند طبیعی یا غیرطبیعی باشد.»
«دارم خودم را برای بیشتر موردانتقادقرارگرفتن آماده میکنم و بیشتر نه گفتن و نه شنیدن.»
«همواره باید برای خودم مرورکنم که حضور من در این شرکت یا هر شرکتی چه برای یکسال و چه ده سال باید دستاوردهایی فراتراز حقوق ثابت و ماهانه باشد؛ درواقع اصل قضیه کاریادگرفتن است و افزایش درآمد.»
«من از کارمندی به عنوان شاگردیِ استاد را کردن استفاده میکنم و برایم فقط بخشی از مسیر است که مایلم با تجربهها و دستاوردهای خوبی از آن عبور کنم.»
«روزهایی که کمی پیادهروی توی برنامهی روزانهام هست، از اینجا تا بیآرتی، از 212 تا خانه، احساس سرحالی بیشتری دارم نسبت به وقتی که اسنب میگیرم- اگر کارمندی لطفا پیادهروی را از خودت نگیر.»
یک پاسخ
منتظرم کاملش رو بخونم.
«من از کارمندی به عنوان شاگردیِ استاد را کردن استفاده میکنم و برایم فقط بخشی از مسیر است که مایلم با تجربهها و دستاوردهای خوبی از آن عبور کنم.» این فکر کنم مهم ترین نکته ایه که یک کارمند میتونه آگانه بهش آگاه باشه و عمل کنه.
با آرزوی موفقیت❤️