فاطمه ابراهیمی

به پیش

instagram [#222]Created with Sketch.

یادداشت روزانه|عشق به زندگی

تا حالا دیده‌اید کسی بال‌هایش از روی دلتنگی دربیایند و او بتواند به سمت کسی که دلتنگش است پرواز کند؟ و آن‌قدر خوش‌شانس باشد که آب و هوا هم به‌خاطرش مساعد و مطلوب شود؟

سرم درد می‌کند و استخوان بین لگن و کمرم هم؛ چند روز است. در این مدت اخیر، با بی‌حوصلگی روزها را گذراندم. یاد دوره‌های مختلفی افتادم که نسبت به زندگی حس عشق و شور و اشتیاق داشتم؛ دوره‌های نامنظم ولی پرتکرار.

این شورواشتیاق را در این لحظات هم احساس می‌کنم. در این لحظاتی که می‌کوشم فارغ از همه چیز، حتی جنگ، به موضوعات موردعلاقه‌ام بپردازم و ادامه‌شان بدهم. عضو تیمی باشم و پرتلاش و خوش‌بین در مسیر باقی بمانم. یاد یکی از خویشاوندانم می‌افتم که در بین دعواهای خانوادگی شدید و پرتکرار زبان انگلیسی می‌خواند و در آن پیشرفت می‌کرد. یا آن یکی که در میانۀ آشوب‌ها کناری می‌نشست و شعر و نثری می‌نوشت.

تا حالا دیده‌اید کسی بال‌هایش از روی دلتنگی دربیایند و او بتواند به سمت کسی که دلتنگش است پرواز کند؟ و آن‌قدر خوش‌شانس باشد که آب و هوا هم به‌خاطرش مساعد و مطلوب شود؟ من هم ندیده‌ام ولی امیدوارم روزی که چندان هم دور نباشد، همچین چیزی را خودم تجربه کنم.

معمولاً بدون هیچ حاشیه‌ای زندگی‌ می‌کنم؛ تلاش و مهربانی و حمایت. گاهی اما خالی می‌کنم و هرچه را پشت‌سر گذاشته‌ام دوباره تحمل می‌کنم؛ دوری را، رویاهای تحقق‌نیافته را، حسرت‌ها را. خیلی‌وقت‌ها هم تحمل نمی‌توانم و منفجر می‌شوم. منفجرشدن و هزارتکه‌شدن خودم یک چیز و ترکش‌هایی که به دیگران می‌زنم یک چیز دیگر.

انتخاب‌های امروزم، زندگی‌ام را در ده سال آینده تعیین می‌کند؛ همان‌طور که انتخاب‌های ده سال پیشم تعیین‌کنندۀ این دوره از زندگی‌ام بوده است. چرا انتخاب‌کردن کلمه‌ایست که گاهی عصبانی‌ام می‌کند؟ چرا وقتی می‌گویند رنجیدن و افسردن را انتخاب کرده‌ای می‌خواهم بدوبیراه نثارشان کنم؟ ولی گاهی همین عبارت مرا می‌کشاند جلو و بهم حس آزادی می‌دهد و اثربخشی.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *