احساساتینوشتن تا زمانیکه به آن به عنوان اثر هنری و قابلانتشار نگاه نکنیم، موردتحسین است و اتفاقاً برای تسلای نویسنده در مواقع هیجانی، ضروری است. اما به محض اینکه تصور کنیم این نوشتهها خوانندههایی خواهند داشت و باید منتشرشان کرد، این موضوع خودش را به عنوان یک ضعف در مهارت نویسندگی نشان خواهد داد. مثلاً خود من در یکی دو ماه اخیر هرگاه که هیجانی شدم متنی نوشتم تا احساس سبکی کنم- ولی حتی یکی از آنها را هم اینجا منتشر نکردم.
افرادی هستند که به این نوشتهها، عنوان شعر نو میدهند و کتاب شعر چاپ میکنند. کتابی که در مدت کوتاهی پس از انتشار، حتی برای خودشان هم خواندنی نیست و بیشتر باعث شرمندگیشان خواهد بود.
نوشتن، عملی است که باید ریشه در اندیشه داشته باشد تا به خوراکی مقوی تبدیل شود و بعد با افزودن مقدار متعادلی از احساسات، خوشبو و برنگش کرد. در اینصورت آن اندیشه را میتوان با اشتیاق مزه کرد. اما اگر نسبت این دو با هم عوض شود، مثل این میماند که نویسنده هلههوله به خورد مغز مخاطب بدهد.
در تکمیل حرف من لینک زیر را بخوانید و بیاموزید:
یک پاسخ
و اون وسوسه ای که گاهی برای درونگراها پیش میاد بین منتشر کردن یا نکردن بعضی از نوشته ها…