تصمیم دارم دربارۀ ایدهای مهم با شما حرف بزنم. همۀ ما آرزو و هدفهایی داریم، که گاهی محکم به اجرایی کردنشان میچسبیم و گاهی هم شُلکُن سِفتکُن در میآوریم. مثلاً خود من، علی رغم تمام علاقهام به نوشتن، خواندن، زبان انگلیسی، روانشناسی، سرمایهگذاری و موسیقی، الآن در هیچکدام از آنها آنقدرها که باید قَدَر و قوی نشدهام. میخواهم اعتراف کنم که من دقیقاً از همانهایی هستم که شُلکُن سَفتکُن درمیآورند و دلیل این واقعیت هم چیزی نیست جز این که همۀ این چیزهایی که نام بردم، گاهی برایم بیمعنا میشوند.
پس مشکل من معنا نداشتن نیست، مشکل من از دست دادن معناست.
البته آنقدرها هم تکلیفم معلوم نیست که بگویم معنا را از دست میدهم و خلاص. خیلیوقتها همین معناهای از دست رفته، برمیگردند؛ یا با همان ریخت و قیافه یا با سر و شکلی جدید. و برای همین است که من مُدام خودم را در نقطۀ صفر میبینم. نقطهای که بارها از آن عبور کرده و میکنم و دوباره به آن برمیگردم.
من و شما نیاز داریم که هرروز برای اهداف و آرزوهایمان معنا خلق کنیم.
هرچندوقت یکبار معنیهای قدیمی را با خودمان تکرار کنیم و دستِکم یکی دو معنای جدید هم اضافه کنیم. به فرض اینکه دلیل آوردن و توجیه کردنها، معانیای باشند که ما خلقشان میکنیم، درصورتی میتوانند ما را به حرکت روبهجلو و کم نیاوردن تشویق کنند که زیاد باشند تا ما بتوانیم به راحتی بگوییم اگر این نشد، یکی دیگر.
پس به دو دلیل ساختن لیستی از معانی زندگی و مخلفات آن برایمان ضروری است:
اول اینکه ما کمحافظه هستیم و اگر دلایلمان را برای خودمان مرور نکنیم، این احتمال قوی وجود دارد که پس از مدتی نسبت به کاری که میکنیم دلسرد شویم. و دوم که شاید از همه مهمتر باشد این است که ما صرفاً با تکرار و چسبیدن به یک دسته از افکار و دلایل کهنه و تعصب پیدا کردن روی آنها تن نمیدهیم؛ فراتر میرویم و هرروز روزمرگیمان را با احساس و فکری تَروتازه پیش میبریم. ضمن اینکه واقعاً چه کسی از داشتن روزهای کسلکننده و تکراری لذت میبَرَد؟ من که نمیتوانم.
حالا هم دوست دارم لیست معانیام برای نویسندۀ بینالمللی شدن را که قبلاً نوشتهام اینجا بگذارم، تا حرفهایم برایتان ملموستر باشد.
به نویسندۀ بینالمللی شدن فکر میکنم:
- چون اینطوری یاد میگیرم که به انگلیسی بنویسم و بخونم. شاید هیچوقت به مهارتهای عالی نرسم، اما مطمئنم که میتونم خیلی بهتر از حدی باشم که در حال حاضر هستم؛ و این یعنی رشد و توسعه.
- چون دوست دارم بسیاری از رمانهای انگلیسی زبان رو چه مدرن و چه کلاسیک، به زبان اصلیشون بخونم، بدون سانسور و با زبان و لحن واقعی خود نویسنده.
- چون میخوام به این وسیله به انگلیسی مسلط بشم.
- چون دوست دارم سطح خودم رو بالا ببرم. و اگر هم بالا نرفت، اقلاکم براش تلاش کرده باشم.
- من عاشق مهارتهایی هستم که توی بلندمدت تقویت میشن، اگرچه برای امیدوار باقی موندن، به پیشرفتها و دستآوردهای کوچیک و کوتاهمدت هم احتیاج دارم.
- از این مهمتر، دیگه صرفاً دونستن انگلیسی کفایت نمیکنه، الآن زمانِ به تسلط رسیدنه و من میخوام به تسلط برسم. و چه انگیزهای بالاتر از این برای من وجود داره که خودم رو برای نویسندۀ بینالملی شدن آماده کنم؟
- از همۀ اینها که بگذریم …
دوست دارم ماه رو نشونه بگیرم، تا جایی میان ستارهها فرود بیام.
و این لیست ادامه دارد…
خوشحال میشوم شما هم از معناهایتان بنویسید و به من لینک بدهید که حتماً بخوانمشان.
9 پاسخ
واقعا هم همینطوره.. منم تا همین اول هفته کلی انگیزه داشتم و هدف و افکااار مختلف برای بهتر شدن.. پیشرفت کردن.. یاد گیری..و.. و.. و …
اما الان اون حس.. اون احساس کم رنگ تر شده .. و باید یه فکری به حالش بکنم.
ممنون بخاطر نوشته های زیبا و جذابت.
سلام. ممنونم ازت. حتما ساختن یک لیست از معانی برای کارهایی که دوست داری انجام بدی بساز و هرروز بهروزش کن، شاید بتونه یکمی کمک کنه. برات بهترینها رو آرزو میکنم.
سلام عزیزم به شدت با یادداشتت موافقم و معنا گزینی برای هر چیزی رو راهی به سمت پیشرفت می بینم.
زندگی پر معنا با خودشناسی به وجود میاد و یکی از راه های خودشناسی هم مطالعه ونوشتن هست.
بنویسی برامون
سلام حدیث عزیزم. ممنونم که میخونی نوشتههام رو. دقیقاً؛ خودشناسی بهترین وسیله برای رسیدن به همه چیزه. بازم ممنونم ازت.
سلام
چقدر شادانم که به کمک آقای کلانتری گرامی الان اینجام
لذت بردم از نوشته تان
سلام و روز به خیر. من چهقدر خوشحالم که روزبهروز دوستان همفکر و هممسیر بیشتری پیدا میکنم.استاد شاهین هم که جای خود دارند. افتخار دادید شکوفه جان.
من از این نوشتههای ساده چیزهای خیلی خوبی یادگرفتم
هدفهام به کل تغییر کردن، برنامه ریزیهام هم همین طور، بازهم به وبلاگتون سر میزنم.
ممنون که همراهم هستید