مدتی از شنبهها بیزار بودم و جزو کسانی که شوخی شوخی این تنفرشان را ابراز میکنند؛ شنبه خر است.
در دوران کوتاهی یک دوست مجازی پیدا کرده بودم که شنبه به شنبه استوری میکرد: شنبه مبارک…
این جملۀ کوتاه دیدگاه تازهای بود و البته صاحب آن جمله دختر روانشناس جنوبی بود که محل کارش پنج دقیقه تا دریای خلیج فارس فاصله داشت و صبحها کنار ساحل پیادهروی میکرد و عصرها هم در مسیر برگشتن به خانه با صدای ساز و موسیقی و تصویر رقص مردم همراه بود… اینها بیتاثیر نبودند و هرروزی را مبارک میکردند ولی خب همه چیز که اینها نبودند. هوای شرجی که لباس را به تن میچسباند، عبور از بین مردمی که در اوج بیماری کرونا ماسک نمیزنند، مشکلات شخصی درونی و بیرونی چیزهایی بودند که به او حق ابراز گلایه هم میدادند.
آدم خوشبین، یک سادهلوحِ منکر واقعیت نیست بلکه او آگاهانه قصد میکند نکات خوش و مثبتِ واقعیت را برای خودش پررنگتر کند.
من هم شنبهها را خیلی دوست دارم؛ دلیل اصلیاش این است که کارکردن را دوست دارم. کارکردن را دوست دارم چون زخم بیکاری را خوردهام. و از کارکردن به ندرت خسته میشوم چون سعی میکنم جمعهها را با ترکیبی از تفریح و استراحت به ابزاری برای شارژکردنم تبدیل کنم. صبحها در مسیر رسیدن به محل کار، دربارۀ هفتهای که سپری کردم میاندیشم و میپرسم:« چگونه میتوانم این هفته را متفاوت کنم؟» و به محض رسیدن به محل کار به ساختن امروز متفاوت فکر میکنم و البته مدام به خودم یادآوری میکنم بیش از آنکه فکر کنی دست به کار شو.
خلاصه که شنبه یک جشن کوچک برای زندگی است، و هرروز هفته مبارک است.
جمعهها هم که عید است؛ یک عید کوچک چند ساعته.
یک پاسخ
کلا این شنبه خیلی خوب بوذد اتفاقای خوبی افتاده 😉