قبلاً باور داشتم که باید زیاد نوشت و از هر فرصتی برای نوشتن استفاده کرد. ولی نوشتن خودش به تنهایی هیچ معجزهای نداره. نوشتن صرفاً یک ابزاره، شاید بشه گفت بهترین ابزاره برای به تماشا درآوردن چیزایی که توی ذهنه.
ذهن همه چیز داره تو خودش. از چرت و پرت تا چیزای واقعاً مفید. اما غالباً توش تفالهست. برای همین اگر زیاد بنویسی به خودت میآی میبیبنی داری با تفالهها ور میری و بعد از یه مدت تفالهها انقدر برات مهم میشن و سر مغزت جمع میشن که به یک اشاره اونا میشن معیار و ملاکت برای تحلیل و تصمیمگیری و بیشترین تاثیر رو روی نگاهت به زندگی و خودت و دیگران میذارن.
وقتی نوشتن واقعاً جواب میده و زیاد نوشتن فایده داره که روی مغزت بیشتر از سیاهکردن کاغذ وقت بذاری.
اینم یه لیست از چیزایی که واسه مغز خوبه:
ورزش- کمِکم پیادهروی
استراحت
ارتباطات کم- چه با مردم، چه با کتاب، چه با تلوزیون، چه با فیلم و سریال
نفس عمیق کشیدن
روزی چندتا مدیتیشن یه دقیقهای
آب خوردن
قهوهخوردن تا قبل از ظهر
دیتاکسکردن از فضای مجازی، اخبار و…
ویتامین c خوردن
تلاش برای فکرکردن به هیچ چیز- یا نهایتاً یک پردۀ سفیدِ ساده
3 پاسخ
واقعا اون وبلاگ هایی که هر روز به روز میشند و تمام مطالب هم مفید هستند برای من همیشه عجیب بوده و سخت و جالب.
فکر میکنم ارتباطات زیاد بهتر کمک بکنه به بهتر نوشتن. مساله اینکه آدم بتونه اطلاعاتی رو که از اون ارتباطات دستگیرش میشه فیلتر بکنه برای نوشته نهاییش.
البته که ارتباطات زیاد در ابتدای مسیر(به ویژه نویسندگی) خیلی هم عالی به نظر میرسه و سبب میشه آدم با سرعت بیشتری به اطلاعات، مهارتهای گوناگون و… دست پیدا کنه. ولی به دید من، در دوران پحتگی -یعنی زمانیکه به اندازهی نسبتاً خوبی در معرض یادگیری بودیم- لازمه که با کمکردن ارتباطات(از هرنوع) و عمیقتر اندیشیدن، به دریافتهای بیشتر و همهجانبهتری از موضوعات برسیم.
ممنون که خوندی و نظر دادی.
من همیشه فکر میکردم و میکنم مشکل و ضعف من تو کم نوشتنم هست. و این کم نوشتن دقیقا از همین نظر شما نشات میگیره، چوپ فکی میکنم هر روز همون پیش پا افتاده، ها رو نوشتن کمکی نمیکنه. اما تجربه ثابت کرده تداوم در نپشتن هر چند بد انگار کم کم جا رو تو مغز برای کلمات و موضوعات جدید باز میکنه. و تاثیر روابط رو منم خیلی بالا میدونم
پست خوبی بود. خوشحال میشم از وبسایت من هم دیدن کنید