من برای بهترکارکردن به افزایش بهرهوری فکر میکنم. راههای مختلفی را امتحان کرده و خواهم کرد. در کتاب «در ستایش راهرفتن» مطلب زیر را خواندم و میخواهم در هفتۀ پیشِ رو هروقت به مشکلی برخوردم و برایش راهحلی پیدا نکردم از این روش استفاده کنم.
پیادهروی ذهن را باز و روشنتر میکند. میتوان چنین تصور کرد که میتوانیم از مشکلات دور شویم و به جایی برسیم که امکان حل مشکل هست. این حالت به شکل عجیب و فوقالعادهای همانند حل مشکلاتی است که به طور خلاقانه در خواب میبینیم و حتی بهخودیخود نوعی رویاست. اصطلاح تصمیمگیری ناخودآگاه(sleep on it) نشانگر هرروزۀ نیروی خلاق خواب در حل مشکلات است و قرنها نویسندگان آن را تصدیق میکنند. جان اشتاین بَک نوشته بود: تجربهای معمول است که مشکل دشواری در شب، صبجگاه و بعد از آن که در خواب بررسی شد برطرف میگردد. دانشمندان نیز به همین مطلب پی بردند. یک نمونۀ معروف رویای آگوست ککول است که در خواب ماری را دید که دم خود را میخورد و متوجه شد که ساختار ملکولی بنزن حلقهای شکل است.
گذشته از این حکایات، مطالعات تجربی نیز این ارتباط را تقویت میکنند. در یک مطالعۀ تحقیقی وظیفۀ دشواری به شرکتکنندگان محول شد که شامل یادگیری ترتیب محرک پاسخ بود. موضوع نهفته در این آزمایش راه میانبر و قانون جدایی بود که به حل سریع مشکل میرسید. هشت ساعت خواب پس از مواجهه با مشکل، احتمال حل آن را در بین افراد دوبرابر کرد که نشان میداد چه تاثیر برجستهای در حل مشکلات و تقویت حافظه دارد. البته لازم به ذکر است که افکار نیز همچون خواب زودگذرند و مدت کوتاهی به یاد میمانند، اما ویژگیهای خواب، بیزمانبودن آن، تصور و خیال، ارتباط آزاد مابین انبوهی از افکار و خاطرات و شاید تااندازهای هنگام پیادهروی هم روی دهد.شاید هم ترتیب و نظم قدمبرداشتن بهخودیخود که ستون مهزه آن را به کار میاندازد، روش خوبی برای فعالشدن خلاقیت ذهنی باشد که همگی به آن نیاز داریم. پس اگر بار دیگر با مشکل دشواری مواجه شدید به رئیس خود بگویید پشت میز نمینشینید(چون معلوم نیست چقدر طول بکشد و تازه برآورد زمانیتان هم تحت تاثیر قرارمیگیرد) و میروید تا کمی قدم بزنید و وقتی برگشتید چه بسا مشکل برطرف گردد. ممکن است روسای شما قانع نشوند، اما تشویقشان کنید تا شخصاً امتحان کنند. روشهایی برای ضبط افکارتان پیدا کنید یا آنها را برروی صفحهای یادداشت کنید. شاید هم بهتر باشد با کسی همراه شوید که او نیز مایل به حل مشکل است- یاهم صحبت کنید و به انواع موضوعات توجه کنید، به بحث اصلی بازگردید و باز وقفه ایجاد کنید تا در مورد سایر مطالب حرف بزنید. البته برای حل مشکل باید ذهنی پویا یا انبوهی از اطلاعات داشته باشید. به یاد داشته باشید که راهحلها ناخواسته به ذهن نمیرسند، چون دستیابی به آنها نیاز به آمادگی فراوان، تامل و تفکر و البته توجه و تمرکز دارد. شما باید با قصد حل مشکل و فکرکردن دربارۀ آن شروع به راهرفتن کنید، اما مهم نیست که فوراً موفق نشوید؛ بدون چنین انتظاری به راهرفتن ادامه دهید و در عوض از لذت پیادهروی و فرصتی که برای حل مشکل پیش آمده، بهرهمند شوید.
من به عنوان کارمندی که روزانه 40 دقیقه وقت ناهار دارم، میخواهم حداقل 10 الی 15 دقیقهاش را به پیادهروی اختصاص بدهم.
بعد از یک هفته همینجا گزارش این تجربه را خواهم نوشت.
27 شهریور 01: امروز دو نوبت پیادهروی کردم. صبح نیم ساعت زود رسیدم و کمی راه رفتم. برای ناهار هم حدوداً ده الی پانزده دقیقه قدم زدم. به جز مواردی که موزیکی در ذهنم پخش میشد بقیه لحظات را سعی کردم به کارم فکر کنم و اینکه چطور پیش ببرمش؟ اگر بخواهم به اندازۀ کافی خوب پیش برود باید چگونه انجامش بدهم؟ و اگر بخواهم عالی پیش ببرمش چه کارهایی لازم است؟ یکی دو ایدۀ ساده ولی قابلانجام به ذهنم رسید و ترجیح دادم زودتر به دفتر کارم برگردم و انجامش بدهم.
28 شهریور 01: روز دوم بود. میخواستم قسر در بروم. بهانه بیاورم که نکند شرکت بهم گیر بدهد. نکند بعد از ناهار خوب نباشد راه رفتن- حتی یه کم- و هزار فکر دیگر که بیخیال وعده وعیدی که دادی توی سایتت، برو یک ویرایشی بکن و تمام. بعد دیدم نه نمیشود و دوست ندارم آخوند مسلک عمل کنم. امروز دقیق 18 دقیقه پیادهروی کردم. ده دقیقهاش را با موزیکی از باخ همراه بودم و فکرکردن به مسائل درونی، بعد هندزفری را درآوردم و با صدایی آنقدر بلند که خودم بشنوم دربارۀ کارم فکر کردم و حرف زدم. راه حل من برای وقتهایی که صدای افکار ناخودآگاهم بلند میشود این است که بلند با خودم حرف بزنم و به فکرکردن دربارۀ چیزهایی بپردازم که خودم میخواهم. در ضمن من تنها کسی نبودم که این ساعت از ظهر میرود قدم بزند، یک آقای دیگری را هم توی کوچه دیدم که البته از من جدیتر و سریعتر قدم میزد. نباید مقایسه کرد البته، شاید قصد او رژیم و سلامتی بوده ولی قصد من هواخوری مغز و خلاقیت و بهترکارکردن. خلاصه که همین. تا فردا.
29 شهریور 01: روز سوم بود. به خاطر یک سری چالشهای شخصی روحیهام به شدت افت کرده بود و اصلا نتوانستم به خوبی کار کنم و حتی توجهی به بهرهوری هم نداشتم که یادم بماند این ایده را اجرا کنم. البته امروز محیط کارم به طور کامل تغییر کرده بود و برای ماموریت به شهر دیگری رفته بودم. همین تنوع خودش میتوانست بیشترین تاثیر را بگذارد اگرچه نگذاشت چون موضوعات ناراحتکننده مغز را از کار میاندازند.
6 مهر 01: روزهای گذشته تعطیل بودم و دو روز هم مرخصی گرفته بودم. امروز همان اول کارِ قدمزدن بودم که یک کلاغ نوک سرخ خانگی دیدم. از کمینکردن یک گربه گمان بردم که شاید پرواز بلد نباشد با خودم گفتم بترسانمش ببینم پرواز میکند که دیدم نه خیر پرواز بلد نیست. خلاصه که از افراد یک کترینگ در همان نزدیکی خواستم که نگاه این پرنده کنند و اگر کاری ازشان برمی آید انجام بدهند. آن ها هم گفتند تو حیاط همین آشپزخانه می گذاریمش که گربه ندارد… از جزئیات و شوخی و خندههای پیشآمده که بگذریم خلاصهاش میشود یک قدمزدن خیلی کوتاهِ متفاوت و ماجراجویانه.
11 مهر 01: شب قبل خواب خوبی نداشتم و ترجیح دادم برای افزایش کیفیت عملکردم، ده دقیقه چرت بزنم. بدون هیچ اغراقی روز کاریام به قبل و بعدازآن تبدیل شد.
در یک مقالۀ علمی با موضوع بهرهوری خوانده بودم:
اگر در طول روز استراحتهای کوتاهی داشته باشید، در بلندمدت، بهرهوری بهتری خواهید داشت.
اگر شما هم این ایده را امتحان کردید، خوشحال میشوم زیر همین پست تجربهنگاری کنید.