درسهایی برای زندگی:
ما حاصل نقاط عطف زندگیمان نیستیم؛ یعنی روزهایی که موفقیتی عظیم پیش پایمان قرار میگیرد، یا روزهایی که شکستهای بزرگ را تجربه میکنیم. ما درواقع برآیند روزمرگیهایمان هستیم. نه که نقاط عطف در زندگی بیتأثیر باشند، نه! اما معمولاً تأثیراتِ مقطعی دارند؛ برای مدتی ما را خوشحال میکنند و یا انگیزۀ ما را از بین میبرند.
اما در نهایت ما حاصل روزهای بدونِ خبر خوش و بدون خبر بد هستیم.
در یک جملۀ کوتاه به فرنگی بخواهم حرفم را بگویم این میشود:
We’re made by everyday-life; not specific bad or good day.
هرچه بهانه برای آغاز دوباره را راحتتر میگیرم، زندگیام زودتر روی غلتک میافتد و از گذشتهام با تمام کوتاهیهایی که خودم در حق خودم کردهام یا دیگری بر من روا داشته راحتتر عبور میکنم. مثلاً با نوشیدن پنج لیوان آب، با شب خوابیدن و صبح بیدارشدن و … .
از بهانههای سادهتان برای آغاز دوباره بنویسید.
Learn to take restarting easy. That’s how you can simply create so much chances every single day.
روزی که مرگ به سراغم خواهد آمد در حال پروراندنِ چه امیدها و آرزوهایی خواهم بود؟ چه حرفهای نزدهای خواهم داشت که گذاشته بودم حسابی در وجودم خیس بخورند و جان بگیرند؟
What I’m thinking about and hoping for, when I’ll touch death? What unsaid words have I in my heart?
درسهایی دربارۀ نوشتن:
نویسنده در خلوت میاندیشد و مینویسد تا چیزی به بار بیاورد که بشود آن را در جمع و برای عموم خواند. یعنی خواننده ایدهآلترین حالتِ یک نویسنده را میبیند و چه کسی کیتواند همیشه ایدهآل باشد؟ این را من نمیگویم. آرتور کریستال میگوید.
پس همانطور که منطقی به نظر نمیرسد از کسی که خیاط خوبی است، توقع کنید الگویی اخلاقی باشد از ما نویسندهها هم چنین توقعی نداشته باشید.
به فرنگیِ آسان و در یک جملۀ موجز:
I’m not a good person and no matter how much you think I’m a good writer.
هیچوقت بر اساس یک نقطه از زمان، نمیتوانم دربارۀ کلیت چیزی اظهار نظر کنم. مثلاً برای من، نوشتن یک متنِ ناموفق به این معنا نیست برای نوشتن ساخته نشدهام. همانقدر که نوشتنِ یک متن موفق، به این معنا نیست که جایزۀ نوبل برای من خواهد بود.
اما این که از فرایند نوشتن لذت ببرم، همیشه مهم است.
I don’t judge my whole ability in writing based on a point of time. But I do my best to enjoy writing process.
2 پاسخ
لذت بردن از فرآیند فقط وقتی ممکنه که همهی پروسسور مغزت رو، قلهها و درههای گذشته و یا آیندهت، اشغال نکرده باشن!
خیلی خیلی قابلیت مهمیه.
به یک یقین نیاز داریم. یقین متافیزیکی به مسیر!
چه جالب… اشغالنبودن مغز با درهها و قلههای گذشته و آینده.