البته بابت وازۀ تنقلات خیلی مطمئن نیستم.
برای من خیلی پیش میآید که ذهنم بدون ارادۀ من و سرخود موضوع یا موضوعاتی را برمیدارد و شروع میکند به فعالیت.
یکی از نکاتی که دربارۀ ذهن یاد گرفتم این است که 80 درصد افکار پوچ و بهدردنخورند و انرژیخوار. از آن موقع به بعد حواسم بوده که خودم به ذهنم توپی برای بازی بدهم، یا مثلاً تنقلاتی برای سرگرمشدن.
امروز در یکی از پستهای وبلاگی محبوب ست گادین چشمم به پستی با این محتوا خورد- ترجمهشده است.
برای چه کسی؟ ( برای چه کسی مینویسی؟ برای چه کسی پادکست تولید میکنی؟ برای چه کسی کار میکنی؟ و…)
برای چه هدفی؟
در جستجوی ایجاد چه تغییری هستی؟
قسمت سخت کار کجاست؟
اگر میتوانستی یک مهارت که به کارت کمک کند یاد بگیری، آن چه چیزی بود؟
از کجا میدانی که جواب خواهد داد؟ (تلاشهایت به بار خواهد نشست؟)
اگر کمک میگرفتی کارَت آسانتر نمیشد؟
اصلاً کاری که میکنی چیز بااهمیتی است؟
مسیری که داری طی میکنی ارزشش را دارد؟
از چه چیزی میترسی؟
اگر کارَت را متوقف کنی کسی دلتنگ آن میشود؟
یک پاسخ
این سوال ها واقعا به نوشته های یک نفر جهت میدند. مثل طناب هایی که به یک نوشته وصل هستند و اگر نوشته بخواد منحرف بشه اون سوال طناب مربوط به خودش رو میکشه و نوشته رو دوباره میاره تو مسیر.