فهمیده‌ام که…

فهمیده‌ام که خیلی‌ها وام می‌گیرند و اقساط آن را پرداخت نمی‌کنند.

فهمیده‌ام که ضمانت‌ پرداخت اقساط دیگری را کردن کار پرریسکی است؛ فارغ از این‌که اگر از بازپرداخت وام شانه خالی کند چقدر هزینه‌تراشی مالی است، بلکه مسدودی حساب‌ها و دنگ‌وفنگ‌هایی که ضامن متحمل می‌شود بسیار بیش‌تر است.

فهمیده‌ام که بسیاری از محدودیت‌های زمانی یا همان ددلاین‌ها، نیاز به تمدید پیدا می‌کنند چون اغلب از همان ابتدا غیرواقعی تعیین شده‌اند.

فهمیده‌ام که ایده‌دادن کار راحتی است و انجام ایده‌ها کار سختی است.

فهمیده‌ام روزهایی که به لحاظ روانی نمی‌توانم شرایط سخت را تحمل کنم، بهتر است خودم را از آن دور نگه دارم. مثلاً وقتی می‌دانم امروز اگر بروم شرکت احتمال دارد جواب  عصبانیت و بی‌منطقی مدیرم را بدجور بدهم، مرخصی می‌گیرم.

فهمیده‌ام که نوشتن کارها و چسباندنشان جلوی چشم از روز قبل، در پیش‌برد کار خیلی اهمیت دارد.