آه…
آه از این آدم، که خوش فکر میکرد و ناخوش عمل.
آه از این کتاب، که برای خواننده نوشته شد ولی هم خواننده دوستش نداشت و هم نویسندهاش.
آه از این انسان، که خوشبینی را میپرستید و بدبینانه زندگی میکرد.
آه از این کیبورد، که تلقتولوق کند یک جور حال میهد، نکند یک جور دیگر.
آه از این ناخودآگاه، که یک عمر هم کم است برای کشفش.
آه از آن که ورزش نمیکرد تا بفهمد لذت چند ساعتی فکرنکردن را.
آه از آنکه ناامیدیاش همه چیز را از او گرفت.
آه از کسی که میخواست بیرنجِ زندگی، به گنجش برسد.
آه از کسی که حرف نشنید، بس که خودش حرف زد.
آه از کسی که بردۀ هیجاناتش بود.
آه از کسی که خودش را با خوب و بدش نپذیرفت.
آه از کسی که از ترسِ ازاینشاخهبهآنشاخهشدن، خودش را اسیر و از لذت تجربۀ زیستن محروم کرد.
آه از کسی که به کلیشههای خوب عمل نکرد.
آه از کسی که عجله داشت.
آه از کسی که به کم همیشه راضی بود.
آه از کسی که هیچ چیز راضیاش نکرد.
آه از کتابی که خریده شد ولی خوانده نشد.
آه از شعری که سروده شد و به کسی تقدیم نشد.
آه از شیشۀ عطری که مصرف نشده، شکست.
آه از فردای دلخوشکُنَکِ مانع از خاطرهسازیِ امروز.
آه از امور دنیا، که لذت دنیا را کم میکند.
2 پاسخ
ذهن بسیار خلاق👍
خیلی ممنونم لطف داری
ممنون که میخونی